آنتی ماسون & صهیون چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:"آنتوان لاوی " شیطان مجسم ", :: 12:34 :: نويسنده : رضا
آنتوان لاوی كلیسایش را با هیچ و پوچ و تنها بر اساس حرف ها و موعظه هایش ساخت و توانست پیروان و فریب خورده ای هم برای خودش دست و پا كند ؛ تا جایی كه در زمان مرگش ادعای داشتن هزار پیرو را داشت ؛ عددی كه با وجود تبلیغات و هیاهوی او و فرقه اش ، چندان هم زیاد به نظر نمی رسید . اما پایه گذار كلیسای شیطان سرگذشت عجیب و غریبی دارد كه از شدت دروغگویی و اختلالات شخصیتی او حكایت می كند .
اما آنتوان لاوی قبل از اینكه كلیسای شیطان را راه بیندازد و این موعظه های عجیب و غریب را بكند كه بود و چه چیزی او را به این سمت و سو كشاند ؟ در این باره اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد و البته با خودتان فكر نكنید مثل سرگذشت همه آدم های معروف و مشهور . نه ! یكی از دلایل اصلی این همه روایت های متفاوت و عجیب و غیر قابل باور درباره زندگی این شخص در حقیقت خود اوست كه دو زندگینامه - بیوگرافی - متفاوت درباره خودش نوشته ؛ انگار كه خودش هم درباره زندگی ای كه گذرانده شك داشته است . یكی از زندگینامه هایی كه آنتوان در سن 44 سالگی و در سال 1974 نوشته " انتقام جویی شیطان " نام دارد . این نوشته پر است از موارد عجیب و فهرستی از كارهای او در لباس یك گرگ گمشده . زندگینامه دیگر او " رازهای زندگی شیطان " است كه در سال 1990 نوشته شده ؛ یعنی زمانی كه لوی 60 ساله بوده . این زندگینامه نوشته ای خیالی است از زبان زنی به نام بلانچ بارتر كه زمانی با آنتوان لاوی رابطه نامشروع داشته است . لوی علاوه بر این دو زندگینامه ای كه برای خودش نوشت ، مدام به حرف ها و ادعاهایش در دهه های مختلف زندگی اش اضافه می كرد . جالب اینكه قضیه به همین جا ختم نمی شد و مخالفان لوی هم افسانه ها و افتراها و وقایع عجیب و غریب دیگری را به زندگی او اضافه می كردند كه خواه ناخواه او را عجیب تر از آنچه بود نشان می داد . آنچه در ادامه می آید از میان همه آن اطلاعاتی انتخاب شده كه به نظر نزدیك تر به واقعیت زندگی او بوده اند . زمانی كه این آقای توهم با كارول - همسر اولش - ازدواج می كند ، كسب و كار درست و حسابی ای نداشته و در یك كافه نوازندگی می كرده ؛ برای نزدیك به 30 دلار در هفته به علاوه پول چای . تا جایی كه شواهد نسبتا واقعی نشان می دهند این تنها كار ثابت آقای كلیسای شیطان در این سال ها بوده . زندگی و سرگذشت اولیه لوی نشان می دهد او همیشه به دنبال رمز و راز و وهم و خیال بوده و نمی خواسته ساكت و آرام و بی حاشیه باشد و همیشه نقشی عجیب را بازی كند ؛ در لوی یك جاه طلبی اهریمنی بی حد و حصر وجود داشت . تا اینكه در سال 1950 او یك گروه جادوگری به نام " حلقه جادو " را راه اندازی كرد ؛ البته امكان دارد كه اوایل این گروه تنها یك عضو داشته و آن هم لوی بوده . اعضای حلقه جادو در زیرزمین خانه یك فیلمساز به نام كنت انگر جمع می شدند ؛ كسی كه یك آرشیو از فیلم های شیطانی داشت . لوی در این زیرزمین درباره جادوگرهای قدیمی و نهضت جدید جادوگری در انگلستان زیر نظر جرالدگاردنر سخنرانی می كرد . البته "حلقه جادو " بیشتر یك گروه اجتماعی كوچك مخفی بود تا یك شبكه جدی جادوگری ؛ ولی چیزی نگذشت كه این گروه آرام تبدیل شد به یك گروه كثیف و سیاه جادوگری و این همان چیزی بود كه لوی از دنیا می خواست ؛ مخفیكاری و رمز و راز !
اواسط سال 1960 بود ؛ یعنی سال هایی كه به نوعی انفجار آزادی در غرب محسوب می شد و این انفجار سهمی را هم نصیب لوی كرد . او با استفاده از این اوضاع توانست عقاید شخصی اش را درباره جادو و جادوگری ابراز كند و حتی از همین راه سر و سامانی به زندگی اش بدهد كه از نظر مادی وضعیت مطلوبی نداشت . لوی كه سال ها بود زندگی خود و همسرش را با نوازندگی و اقامت مجانی در خانه پدری می گذراند با استفاده از تئوی هایش در " حلقه جادوگری " و برگزاری كارگاه های گروهی جادو در خانه اش توانست درآمدش را خیلی بالا ببرد . تا این زمان فعالیت های لوی به صورت شخصی و گروهی دنبال می شد و جنبه شناخته شده ای برای همه نداشت تا اینكه در تابستان 1966 یك روزنامه پرده از فعالیت های لوی برداشت و جالب این بود كه او را تحت عنوان " پدر كلیسای شیطانی " معرفی كرد ؛ نامی كه گمان می رود اساس و پایه ایده شیطان پرستی را گذاشت ؛ چیزی كه تا آن زمان شاید خود لوی هم به آن فكر نكرده بود . شاید همین لقب ، باعث شد كه آنتوان لاوی كلیسای شخصی اش را در 30 آوریل 1966 افتتاح كرده و خودش را هم به عنوان اسقف اعظم كلیسا معرفی كند . یك روایت دیگر هم می گوید لوی مجبور بوده خودش را به عنوان پدر اعظم كلیسا معرفی كند چون نتوانسته كسی را پیدا كند كه بتواند شعائر مذهبی و ترسناك را در كلیسا اجرا كند .
اما بمبی كه با انفجارش خیلی ها را متوجه كلیسای شیطان و آنتوان لاوی كرد . در دو مرحله عمل كرد ؛ اولین مرحله زمانی بود كه یكی از شخصیت های طراز اول جامعه با یك روزنامه نگار در این محل با هم ازدواج كردند ـ جودیت كیس و جوروزنتال ـ و مرحله بعدی مراسم غسل تعمید شیطانی دختر لوی بود . زینا كه آن زمان سه سال و نیمه بود در این كلیسا غسل شد . از روابط خیالی و البته گاه واقعی كه آنتوان لاوی آنها را مدعی می شد كه بگذریم ، می رسیم به انجیل شیطانی او ! كتاب لوی به چهار قسمت بر مبنای چهار عنصر حیاتی بنا شده بود : " آب و باد و آتش و خاك . " بعضی ها البته می گویند لوی این كتاب را از روی كتابی به نام " قدرت ، حقیقت دارد " نوشته " راگنار ردبرد " در سال 1896 نوشته و به نوعی سرقت ادبی كرده ؛ اما دخترش زینا كه بیشتر مواقع ادعاهای پدرش را زیر سوال می برد ، این موضوع را رد می كند و می گوید : " من نمی توانم این دو كتاب را با هم مقایسه كنم چون اصلا كتابی را كه شما می گویید تا به حال ندیده ام . " زندگی و كارهایی كه لوی در این سال ها انجام داده نشان می دهد بیشترین لذت او از همه این حرف ها و كارها و ادعاهای عجیب و غریب و دفاع از شیطان برای این بوده كه لوی می خواسته خودش را هر چه بیشتر به معرض نمایش خصوصا در رسانه ها بگذارد ؛ مثلا در یكی از مصاحبه هایی كه با منتقد معروف ـ جری كارول ـ بعد از یك شام در سال 1986 انجام داده در مقابل سوال او " آیا واقعا به كارها و گفته هایش اعتقاد دارد ؟ " تنها شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید : " این فقط یك نوع زندگی است . " البته این را هم اضافه كنیم كه لوی بیشتر مواقع با خبرنگارها و در مصاحبه هایش سر این موضوع كه طرفدارانش یك عده احمق گول خورده هستند ؛ درگیر می شده !
از سال های آغازین این فرقه كه گذشت ، لوی به این فكر افتاد كه به فعالیت هایشان چهره ای مجاز بدهد ؛ چرا كه تا پیش از این گروهشان در بین مردم یا بدنام بود یا پذیرفته نشده . لوی برای گرفتن این مجوز شروع كرد به تبلیغ این تفكر توسط طرفدارانش كه " باید از رسم و رسوم های اخلاقی و هر چیزی كه آزادی ما را می گیرد رها شد . " نقطه تمركز آنها هم بیشتر روی مسائل جنسی بود تا جایی كه می گفتند : " ما نباید از كارهای غیر عرف و غیر اخلاقی جنسیمان خجالت بكشیم بلكه این دیگران هستند كه باید دست از موعظه و سركوفت بردارند . " لوی می گفت : " ما هر آنچه از دنیا می خواهیم باید به دست بیاوریم حتی شده با حیله و زور ! " ظاهرا خودش هم باورش شده بود كه با آزاد گذاشتن خواسته های تجاوز كارانه روحی هر فرد می توان به یك آزادی مطلق رسید . در اصل لوی شیطان را به عنوان یك اغواگر انسان نمی دید بلكه از نظر او شیطان یك راه میان بر برای رسیدن به خواسته ها و هوس های شخصی بود و در اصل این شیطان بود كه خدمتگزاری آنها را می كرد . " كلیسای شیطان " هم در اصل تبدیل شد به یك شغل خانوادگی برای لوی ها ؛ برای آنتوان لاوی ؛ همسر دومش و دو دخترش كه یكی از همسر اولش بود و دیگری از همسر دومش . لوی سه دهه از زندگی اش را صرف این مكان كرد . او مصاحبه های بسیار زیادی را طی این سال ها انجام داد . او تنها محض سرگرمی موسیقی را دنبال كرد و اغلب از پنجره خانه سیاهش نوای ارگی سوزناك شنیده می شد . آنتوان لاوی چندین آلبوم موسیقی هم منتشر كرد كه نام یكی از آنها بود : " شیطان جشن می گیرد . " او همچنین نوشتن كتاب درباره شیطان را هیچ وقت ترك نكرد ؛ تا جایی كه امروز پنج كتاب در این باره دارد كه مهم ترین آنها " انجیل شیطانی " و " شعائر مذهبی شیطانی " است . آنتوان دو كتاب هم به نام " یادداشت های شیطان " و " جادوی شیطان " دارد . سرانجام آنتوان لاوی ـ مرد سیاهپوش با سر تراشیده و ذهنی پر از توهم و خیال و جادو ـ در اكتبر سال 1997 در 67 سالگی به انتهای خط زندگی كثیفش رسید ؛ علت مرگش را حمله قلبی اعلام كردند . خانواده اش اما زمان مرگ او را عمدا دو روز بعد اعلام كردند ؛ یعنی در آخرین شب ماه اكتبر كه جشن معروف هالوین برگزار می شود . جسد او سوزانده و خاكسترش بین هواداران ساده لوحش تقسیم شد . صفحه قبل 1 صفحه بعد موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |